من انگار همین شکلی باید باشم
سال ها است که آواره هستم از این شرکت به آن شرکت از این شهر به آن شهر
از این ور شهر به آن طرف شهر
خسته شدم واقعا
اما میگویم خسته نشدم
عیب از من نیست
واقعا عیب از همه شرکت هایی بود که باهاشون کار کردم
از وعده های پوچی که به من دادند بود
تا جایی که توانستن از استعداد و تخصص من تا سرحد بی نهایت استفاده به نفع خودشون کردند و اخر کار هم منو مثل یه دستمال کاغذی مچاله کردند و پرتم کردند بیرون
دیگر نمیخواهم برای کسی کار کنم
واقعا بریدم
از همه کسایی که منو به عنوان برده به کار کشیدن خسته ام
از همه وعده های پوچتون به شدت متنفرم
میخواهم بروم دنبال تخصص خودم
میخواهم بروم دنبال اهداف باقی مانده ام
دیگر نمیخواهم برای یک حقوق ناچیز اداره کاری به همراه بیمه با منت زندگی کنم
از همین روزها فصل جدید زندگی من به صورت فریلنسری شروع میشه
من میخواهم کارهای بزرگتری بکنم
میترسم
خسته ام
اما حتما می توانم
و تو دوست عزیز
دیگر
بهم نگو بی عرضه بودی
نگو نتوانستی
نگو که نمیتونی یک جا کار کنی
مرسی
همین
صددرصد همینطوره اگر عمل کنی روستا
استاد ترس برادر مرگه همه مون میترسیم که بدبخت بشیم دل از کار نمیکنیم